
تلنبار خاطــرات خاکــــ گرفته ام را
اگـــر می خواهی جست و جو کــنی...
به حـتم در میان پستوهای بی حوصلگی ام می یابی
اما بی محابا در نزن که گرد دلــم
تا ابد به ســرفه ات می اندازد
و عــزای سیاه پوشش به گریه ات
آرام کـــــه آمــدی...
اول از آیینه تنهایی بپرس از کــدام ســو
آنگاه به نرمی قـــدم بردار...
کــه ناگزیر تخــته های زوار در رفــته روحــــم
پای برهنه ات را به خـــراش نیندازد...
به گــمانم جــایی برای تکیه کــردن نیست...
تنها شانه های پوشالی مترسک خــنده هایـم...
کـــه آن هــم استراحتگاه ناامنی اســت
آخــر بارها هــجوم سخت کلاغ های ســیاه را دیده است...
تصـــمیم با خــــودت...
هــــنوز هـــم جســـتجوی خاطـــراتم را در ســـر می پرورانی...؟!!
javahermarket
نظرات شما عزیزان: